خاطرات فسقلی مامان
سلام فسقلی سلام جیگر مامان تولد 9 ماهگیت مبارک
امروز می خوام یکم از شیرین کاریات و پیشرفت هایی که کردی بگم
اول از دندونت میگم 4 ماهه بودی که یه دندون خوشگل در اوردی یکم زود در آوردی ولی بعد تلافی کردیو تا حالا هنوز همون یه دندونو داری، دیگه در نیاوردی
از بازی کردنت بگم که به اسباب بازی هات زیاد علاقه نشون نمیدی ولی هر جوری که هست خودتو به آشپز خانه میرسونی و حسابی همه چیزو به هم میریزی . کاغذو دوست داری وقتی کاغذ بهت میدم شروع میکنی به پاره کردنش وتا می تونی پارش می کنی و البته بدتم نمی یاد تو دهنتم ببری ولی مامان حسابی حواسش بهت هست
دخمله گلم تا صدای آهنگ می شنوه شروع می کنه به دست زدن4ماه که بودی دستاتو مشت میکردی و به هم میزدی . بعد از اینکه توی مهمونی ها رفتیم یاد گرفتی که یکی از دستاتو باز میکردی و با مشتت به هم میزدی ولی درست دست زدنو توی هشت ماهگی یاد گرفتی
عاشق آب بازی هستی وقتی می برمت حمام کلی آب بازی می کنی با اردکت بازی میکنی ولی از لباس پوشیدن بدت میادو گریه میکنی
عزیزدلم الان که 9 ماهته دیگه چهار دستو پا رو خوب می ری وقتی میگم واسو تا بگیرمت تند تند چهار دستو پا می ری بعضی وقتا رو زانوهات می ایستی وشروع می کنی به دست زدن تازه دستتم میگیری جاییو بلند میشی بعد با احتیاط خم می شی از رو زمین یه چیزی بر میداری داری تمرین می کنی که از پله هم بالا بری شیطونم
خدارو شکر غذا خوب می خوری امااز غذای شل مثل سوپ زیاد خوشت نمی یاد عاشق دمپختی حج ننه ای خدا یه عمر با عزت به حج ننه بده
اولین کلمه ای که گفتی 7 ماهه بودی گفتی ماماماما بود تا منو بابا شنیدیم از خوشحالی نمی دونستیم چیکار کنیم بغلت کردیمو بوسه بارونت کردیم تا حالا بابا و عمه و حام و ادمه و بووورو میگی
قربون چشمای نازت برم که دالی کردنو یاد گرفتی.وقتی یه روسری بهت میدم میبری روی سرت و دالی می کنی و خنده رو روی لبای قشنگت می بینم.
مامان دورت بگردم که انقدر مهربونی تازگیها تا میگم مامانو بوس کن دهنتو باز می کنی میزاری رو لپم یعنی بوست کردم